خود خود انصاریان
به گزارش وبلاگ اخبار و رویدادها، در گزارش ها آمده که مطابق معمول، مرگ با پالتوی خاکستری آخرین نفری بود که از بین تماشاچی های حواس پرت بیمارستان فرهیختگان گذشت، در حالی که یقه های بلندش را تا زیر لب هایش بالا کشیده بود و خیلی احتیاط می کرد کسی او را نشناسد که البته کسی هم او را نشناخت، بدون هیچ مزاحمتی از در داخل شد و مستقیم به آی سی یو رفت، بی آن که به مادر، خواهر یا هیچ یک از بستگان علی یا حتی غریبه ها نگاه کرده باشد.
اینجا مثل همیشه و مطابق تمام صحنه ها، جوری از بین دست های بلندشده حرکت کرد که دنباله بلند لباسش به تمام دست ها کشیده شد و همه حس می کردند دارد معجزه ای می شود، حال آن که مرگ خودش معجزه ای بود.
آمد، کمی کنار تخت نشست و آرام دست های پینه بسته اش را روی صورت علی کشید. بعد بلند شد، دور تا دور تخت از جیب راستش مقداری اما و اگر بیرون آورد و روی زمین ریخت و موقع بیرون آمدن از سالن اصلی بیمارستان دست هایش را جوری تکاند که پس مانده های آن روی شانه های تمام مردم نشست، مثل ویروسی که اسمش را روی کارتکس فلزی بالای سر علی نوشته بودند، مثل کرونا!
همه اینها را مرگ آورده بود و در حالی که همه می دیدند دستش به خون علی آلوده است و کیسه ای بزرگ از نفس های باقی مانده او را با خود حمل می کند، هیچ چیزی نگفتند تا از در خارج شده و در جمعیت خیابان سیمون بولیوار گم و گور شود. این گزارش غیررسمی واقعه است، اما مو لای درزش نمی رود.
مرگ همین قدر ساده است که می خوانید، با این تفاوت که برای بردن یکی مجبور نیست مقدمه چینی کند، برای بعضی ها می خواهد قدرت نمایی کند و اجازه می دهد ما آدم جمع کنیم، لشکر سلم و طور بیاوریم، کلی دعا کنیم، بعد بهمان ثابت می کند چقدر زور دارد.
بله، خیلی زور دارد، خیلی زور دارد که از فردا پیش از اسم خیلی ها بنویسیم مرحوم یا پس اسمشان بنویسیم فقید. خیلی زور دارد که بین این همه جمعیت یک نفر باید درست در روز مادر برود به مادر علی بگوید این همه دعا که کردی به جایی نرسید، بیا و پاره تنت را بردار، این تخت باید هرچه سریع تر خالی شود تا پاره تن یکی دیگر را بیاورند و اینجا بخوابانند، خیلی زور دارد.
ما که می رویم، فردا، پس فردا یا نهایتا ده روز دیگر یک کمی اشک می ریزیم، بعد اما و اگرهایمان را با هم عوض و بدل می کنیم و بعد از کارشناسی های فراوان یادمان می رود و فراموشی نعمت بزرگ خداست! شک نکنید ما همه فراموش می کنیم و مادر می ماند و تا عمر دارد درست روز مادر دهانش تلخ می شود و تمام حلواهای سالگرد هم نمی توانند شور دلش را شیرین کند.
شاعرها به یک نفر که خیلی خودش است می گویند شاعر است، می گویند خود شعر است، علی انصاریان خود انصاریان بود، خود خود خودش که نه ادای کسی را در می آورد و نه کسی می تواند ادای او را در بیاورد، آدم های منحصر به فرد وقتی می فرایند انگار منفجر می شوند و دور رفتن شان یک چاله بزرگی درست می شود که پر نخواهدشد. مثل روح ا... رجایی!
مرتضی درخشان روزنامه نگار / روزنامه وبلاگ اخبار و رویدادها
منبع: جام جم آنلاین